سلام

خوبی مامان قشنگم

خستمه مامانی خیلی خستم

دلتنگم خیلی دلتنگ

چیکار کنم

مامان بگو چیکارکنم

دیگه نمیتونم

بیامنو ببر

تنها جایی که میتونم اروم باشم پیش خودته

مامانی

مامان

مامان قشنگم

زودتر بیا

من هیچ جایی رو جزپیش تو ندارم

بیا دنبالم

منتظرتم

زود بیا

دختر بیخودت سمیرا

13.9.99

2:17 بامداد

تولدم مبارک نیست

دلم گرفته غمگینم

هوای خونه دلگیره

تو رو اینجا نمیبینم

تولدم مبارک نیست

شکسته قلب داغونم

تونیستی و من از دوریت

خودم رو مرده میدونم ...

مامانی عزیزم سخته باور نبودنت باور نداشتنت

مامان جان دلتنگتم

مامانی ببخشم 

ببخش بخاطر تموم اذیتام

ببخشم و حلالم کن ...

مامانی بعد تو دیگه هیچی تو زندگی من مبارک نیست

هیچیییی

کاش میشد 

کاش ...

رفتی غمت پایان من شد ...

دختر بی معرفتت سمیرا

بیست و هفتم بهمن 1397

ساعت بیست و چهار و بیست و هفت دقیقه 

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

یا حضرت مادر

هوای مادرمو داشته باشید لطفا

سلام مامانی

خوبی

مامانی گلی دلم برات تنگ شده

این روزای بی مادری داغ دل من بی مادر تازه تر میشه

مامانی عزیزم فاطمیه که میشه حال دلم بدتر از همیشه میشه

مامانی گلم وقتی روضه ی مادر میخونن برای من بی مادر نفسم بند میاد

همین که میگن مادر نفسم تنگ میشه

این ایام بی مادری برای اونایی که مادر ندارن سخت تر میگذره

مامانی عزیزم این دومین فاطمیه س که ندارمت و هنوز باور ندارم رفتنت رو

مامان قشنگم هرکی که محبت حضرت زهرا س ب دلش باشه خانم هواشو داره

تو که خیلی خاص ب خانم ارادت داشتی پس میدونم بانو هوای مادرمو داره

مامانی قشنگم میسپارمت ب مهربون ترین مادر هستی 

ببخشم

حلالم کن

دختر بی معرفتت سمیرا

یکم بهمن 1397

ساعت 24:12

سلام مامانی قشنگم

خوبی

کجایی مامان گلی

چکار کنم مامان

بی نهایت دلتنگتم

نمیتونم باور کنم که ندارمت

.

.

.

هواتو کردمممم

من حیرون تو این روزا هواتو کردم

دلم میخواااادت 

میخوام بیام تو اسمون دورت بگردم

...

دختر بی معرفتت سمیرا

25 دی 1397

ساعت یک و ده دیقه بامداد

سلام مامانی عزیزم

یوقتایی ادم خیلی دلتنگ میشه دلش اتیش میگیره

اتیش میگیره از نبودنت از اینکه راه ب جایی نداره

ازاینکه دیگه نمیتونه صدای قشنگ و مهربونت رو بشنوه

از اینکه نمیتونه اون چهره ی مهربونت رو دیگه ببینه

مامانی خیلی سخته بی تو بودن خیلییییی

خیلی دلتنگتم خیلیییی

ببخش مامانی مهربونم این دختر بی معرفتت رو

ببخش که بدون تو هنوز نفس میکشم هر چند که نفسهام ب سختی بالا میاد ولی خب باز هنوز نفس میکشم

مامان گلی من

دنیا لیاقت تو و خوبی ها و مهربونی هاتو نداشت

ما هم لیاقت مادرگلی چون تو رو نداشتیم

برا همین خدا تو رو از ما گرفت

کاش بهمون رحم میکرد و تو رو از ما نمیگرفت

بعد تو دیگه مامانی هیچی مثل اول نمیشه

دیگه هیچ وقت خنده ی واقعی ب لب ما نمیاد دیگه هیچ وقت خوشی و خوشبختی واقعی رو حس نمیکنیم حتی اگه بهترین موقعیت ها پیش بیاد برامون

مامانی لحظه ی رفتن تو اخرین لحظه ی زندگی من بود

مامانی من واقعا بدون تو بلد نیستم زندگی کنم

کاش زودتر خدا رحمی کنه ب دلم و منو بیاره پیش تو

دلم برات تنگه

تنگه تنگه تنگگگگگگگگ

دختر بی معرفتت سمیرا

دهم دی ماه 1397

ساعت 22:30

سلام مامانی 

خوبی

دلم برات تنگ شده عزیز دلم

مامانی نفسم

نفسم میگیره در هوایی که نفس های تو نیس

زندگی بدون تودیگه معنایی نداره

بهر هر درد دوائیست بجز مرگ تو مادر

چه کنم؟!

گردش سال اگر یک شب یلدا دارد

من بدون تو هزاران شب یلدا دارم 

مامانی گلم

از روز رفتنت دل من رنگ شب گرفت

شب های بی تو هیچ بخیرم نمی شود

چه بگویم؟!

 نگفته هم پیداست

 غم این دل مگر یکیو دوتاست

به همم ریخته است گیسویی

 به همم ریخته است مدت هاست

یا برگرد یا آن دل را برگردان 

یا بنشین یا این آتش را بنشان

آه ای جان ...

آخر تا کی سرگردان؟!

 ای زیبا ای رویا...

ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا

باران بی ملاحظه ی ناگهان بیا

چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر

ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا

مامانی عزیزم دلم برات تنگ شده

چه زود رفتی ارامش من

باورت هست که بی روی تو ارامم نیست؟!

طاقت رنج فراق این همه ایامم نیست